سلام اخوي
جالب بود اولين بار که اتفاقي به وبلاگ سر زدم .
دلمون واست تنگ شده .!!!؟؟؟
فقط بدون دوستت دارم داداش!!
چه خبر از کوچه بازار تيله بازي؟
چه خبر از دست هاي الوده به بازي؟
من در اين راه قماري کردم
چه قماري تو بگو شايد انگار
قمار ي به بلنداي قامت يار
نمي دانم به که گويم که قمارم همه از
شايد از بي خبري بود شايد
نمي دانم
بعد ها فهماندند که قمارت همه
در اين اشفتگي و اين همهمه
بود سود و زياني در هم
که خوبان ميخرند همه را در هم
سود و زيان مال بازاري هاست
در اشفتگي بازار و موي دوست وجه مشترک در اشفتگي است
هر دو دل را مي برند
اولي دل موجود در سينه را(سکته قلبي شايد)
دومي دل حقيقي را
هر کسي از ظن خود شد يار من
در سخن هر کس نوعي برداشت دارد
شعر نيز نوعي سخن است
بعضي به خال لب و بعضي به موي دوست گرفتار
بعدا مي بينمت رفيق شفيق