غزلکوچه
نه که از تو دل بریدن
واسه من یه کار ساده س
وقتی پاییز پا بگیره
باغبون هم بی اراده س
تو خودت بودی که هر شب
بغضو تو گلوم گذاشتی
هر جا که گلایه کردم
آینه روبروم گذاشتی
تو خودت می خواستی باشیم
ولی مال من نباشی
هر جای جاده دلت خواس
بتونی ازم جدا شی
رسیدیم به آخر راه
توی خلوتت بشینو
پاک کن ازکنار اسمت
نقطه های نقطه چینو
شب پاییزی کوچه
من و تو با چشمای تر
وقتشه از هم جداشیم
من از اینور تو از اونور
نوشته شده در دوشنبه 89/11/25ساعت
10:49 صبح توسط عبدالرضا نورپور نظرات ( ) |
مثل یک انگشتری که با نگین آراسته ست
ماجرای کربلا با اربعین آراسته ست
بخشی از باغ جنان است و حوالی بهشت
با غم مولا که هر جای زمین آراسته ست
عشق مولا بی گمان یک عشق مادرزادی است
تا خدا دل های ما را با یقین آراسته ست
مثل دشتی که بنازد بر شقایق های خویش
با ردای شیعه جمع مسلمین آراسته ست
مطمئناٌ ظالم است و جا ندارد در بهشت
هر کسی که چشم هایش را به کین آراسته ست
نوشته شده در دوشنبه 89/11/4ساعت
10:21 صبح توسط عبدالرضا نورپور نظرات ( ) |
Design By : Pars Skin |